نقاش،قلمدان ساز، سراینده. متولد دهنو از توابع سمیرمِ سفلی در نزدیکی قمشه (شهرضای فعلی) در جنوب غربی اصفهان و نه آنچه به اشتباه برخی از منابع، اسفرجان گفته شده است. در نقاشی، از طبیعت سازان و چهره پردازانِ سرآمدِ پایان دورة قاجار و آفرینندة آثار ماندگار در مجموعه های عمومی و خصوصی در رشته های گوناگون، هنر نگارگری از قبیل تابلوی رنگ و روغن، آبرنگ، سیاه قلم، طراحی، شبیه پردازی، جانورسازی و قلمدان پردازی با رنگ و روغن به شمار می آید.
پدرش علی اصغر، به ظاهر در ابتدا باغبان ظل السلطان بوده و بعدها به پیشة چاپخانه، اشتغال ورزیده است. مادرش ملا اشرف نام داشته و برادرش مرتضی بوده که بعداً در طب گیاهی مهارت یافت. مادرش پس از فوت شوهر، با خاندان بروجنی پیوند یافت که محمدباقر، از این پیوند نیز دو برادر ناتنی پیدا کرد. نقاشباشی، خود نیز چهار فرزند یافت که نام عبدالودود- بزرگترین آنها- به عنوان وصی او، در یادداشت-هایش ثبت شده است.
احتمالاً لقب «نقاشباشی» را از ظل السلطان، حدود دهة نخست سدة چهاردهم دریافت نمود و این امضا در پای معدودی از تابلوهایش دیده می شود. به ظاهر فردی گوشه گیر و منزوی بوده و از همین رو، اطلاعات زندگی او آمیخته با حدس و گمان های فراوانی است. از جمله این که او در اوان نوجوانی، پس از بروز استعداد نقاشی خود، مورد توجه مسعود میرزا ظل السلطان واقع می شود و اندک اندک، در دستگاه او جایگاهی برای خود فراهم می کند.
شاهزاده نیز- که برای خود دستگاهی چون دربار تهران فراهم ساخته بود- او را تشویق می کند و حتی از وی می خواهد که چون کمال الملک به فرنگ رود و تکمیل هنر کند و به او لقب نقاش باشی عطا می کند.
از تصویری که سمیرمی از روی عکس شاهزاده- که اثر ارنست هولستر و نخستین عکس اوست- شبیه سازی کرده، می توان دریافت که توجه او را سخت برانگیخته و مسعودمیرزای علاقمند به عکاسی را به خود متمایل تر کرده است.
نوشته اند: «او مردی سالم و سرزنده بود و اغلب، ریش خود را حنا می بست و به لهجة محلی صحبت می کرد» و مقید به آداب و احکام شرع و مذهب بود و مطابق قولی، به خاطر همین تعصب، از سفر پیشنهادی شاهزاده به فرنگ، خودداری ورزید و مورد غضب او واقع شده است.
در باب قوت نقاشی و نقد آثار او، مطالب چندانی جز اندکی تعارف و مبالغه های معمولی و نکاتی پراکنده در دست نیست. از جمله به واسطة هم عصر بودن او با کمال الملک نوشته اند: «این دو، به صورتی، در سبک یکدیگر مؤثر بوده اند». استاد همایی نوشته: «در نقاشی، آیتی بود و ما او را دیده بودیم».
دربارة استاد اولیة او، چه در نقاشی های معمول و چه در تصاویر قلمدان ها نیز در منابع، چنین آمده که طبیعت زیبا و بکر زادگاهش اصلی ترین مایه و مشوق او بود. بنابراین نامی از معلمی در منابع برای او دیده نمی شود.
تابلوهای کم نظیر او که هم اکنون موجود است، عبارت است از؛ شمایل حضرت علی و حسنین(ع)، پیرمرد دستار به سر، ظل السلطان، تصویر شیخ محمدعلی ثقة الاسلام نجفی، رضا نواب ثانی، سید مسیح چهارسویی، نورعلیشاه، زن جوان روستایی، شیرهای دشت ارژن فارس، تصویر حسین قلی خان ایلخانی، منظرة کشتزار و حیوانات، شمایل شاهزاده های قاجار، زن و طفل و طوطی بر شاخسار. این مجموعه چنان جذاب شد که بعدها تابلوهای دیگری را نیز بدو منسوب کردند.
«سمیرمی با استادان نقاشیِ هم عصرِ خود مانند «میرزا آقا امامی»، «صنیع همایون» و حاج مصورالملکی، ارتباط و آشنایی نزدیک داشته و خصوصاً با امامی صمیمانه دوست بوده است؛ ولی برخلاف آنان که در مینیاتورسازی، اشتهار داشته اند، او در طبیعت سازی قوی دست بوده است» .
قلمدانهای ساخت او نیز منحصر به فرد بوده و خواستار فراوان داشته است. او در این فن « دارای سبکی مستقل و شناخته شده است. به طوری که هر قلمدان شناسی، به محض دیدن کار - هر چند بدون رقم باشد- هنر وی را خواهد شناخت».
همچنین گفته اند که او «معمولاً بر روی قلمدان، صورت یک زن خوش سیما و خوش پوش را نقش می زده و بر بالا و زیر صورت، شکل طوطی را در حال نشستن بر روی شاخة درخت می کشیده و در دو طرف قلمدان، مناظر طبیعی را درحالیکه یک شیر در کنار نیزاری خوابیده، یا یک ببر در کمین، شکار کردن آهوان است یا گاو و گوزن در حال چریدن در مرغزار هستند، مجسم می نموده است. گاهی نیز تصویر تمام قد« نورعلیشاه» را که از عرفای مشهور قرن سیزدهم و از چهرة زیبا و محبوبیت بسیار برخوردار بوده و بر روی قلمدان نشان می داده است. تجسم منظرة غروب خورشید و شفق زیبا نیز مورد علاقة سمیرمی بوده، در این نقش آفرینی ذوقی سرشار و دستی قوی داشته است. قلمدانهایی نیز از وی دیده شد که به جای یک صورت، چند صورت زن بر روی آنها نقش بسته است. قلمدانهای سمیرمی همواره ارزنده و ممتاز و مطبوع طبع هنردوستان بوده و حتی در اروپا نیز معرف هنرمندی آن شادروان گردیده است».
برخی از نگاره های سمیرمی، به جز تاریخ، رقم «303 سمیرمی» را دارد که علی رغم این که تعجب و سؤال برخی را برانگیخته و آن را نفهمیده اند ، اما پر واضح است که 303 به حساب جمل، معادل نام کوچک وی، باقر است.
همچنین این نقاش، گهگاه شعر می سروده و در انجمن ها بویژه انجمن شیدا، عضو فعال بوده و «صدقی» تخلص می کرده است. اما شعر او، از نوع متوسط سبک بازگشت است. دیوان او را اخیراً به وضع غریبی در اصفهان چاپ کرده اند و آن را صد و ده صفحة غزل متوسط و گاه ضعیف تشکیل دهد که چیزی بر اهمیت او نمی افزاید.
او به جز نقاشی، همه عمر از طریق کار و کشاورزی و دسترنج خویش زندگی می کرد و باغ او در حدود مبارکه، امروزه با نام نقاش باشی، تبدیل به فضای پارک و دانشگاه شده است.
او در دهم ربیع الثانی در منزل خود خیابان شیخ بهایی فعلی اصفهان رحلت کرد و در تکیة سادات بهشتی اصفهان، پشت مصلی به خاک رفت. سال وفات او را برخی سال 1352ق و بعضی دیگر1353 نوشته اند اما ظاهراً همان 1351 اصح است.